کاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟
که چنین گاه به گاه
میسرانی بر چشم.... غزل داغ نگاه !
می سرایی از لب.....شعر مستانه آه
راز زیبایی مژگان سیاه
در همین قطره لغزنده غم ....پنهان است !
و سرودن از تو
با صراحت ! بی ترس ! .... باز هم کتمان است !
کاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟
رنج اندوه کدامین خواهش
نقش لبخند لبت را برده ؟؟؟
نغمه زرد کدامین پاییز ...
غنچه قلب تو را پژمرده ؟؟؟؟
کاش میدانستی .... به چه می اندیشم ؟
که چنین مبهوتم ....
من فقط جرعه ای از مهر تو را نوشیدم !!!
با تو ای ترجمه عشق "خدا" را دیدم !!!
آه ای میکده ام !!!
گاه بیداری را
از من و بیخبری هیچ مخواه !
که من از مستی خود هشیارم !
کاش میدانستی ... به چه می اندیشم !!!
کاش میدانستی!!!!
کاش ...
سلام سلام سلام


!
یه کم گریه واسه اینکه دلم تنگیده
خداییش قشنگ بود در وصف من گفتی دیگه نه ؟
خوب تو که میدونی من به چه می اندیشم
نمیدونم چرا دستم به قلم نمیره . تو به جای ما بنویس
اوضاع دل ما که قمر در عقرب است ...
سلام داداش
مرسی که اومدی بی خیال داداش هر چی خدا بخواد.
منتظر پست قشنگ دیگتم استاد.
موفق باشی
سلام
خیلی خیلی قشنگ بود!
دستت درد نکنه!
کاش منبعشم میذاشتی!
سلام
مرسی که سر زدی.
نظر لطفت.
چشم منبعشم میزارم.