-
عشق من
سهشنبه 29 آذر 1390 05:31
خدا وصیت منا گوش بده نامما بخون شاید دیگه من نباشم مواظب عشقم بمون میسپارمش بهت میرم تموم تار و پودما یوقت نیاد برنجونیش کسل کنی وجودما خدا یوقت کسی نیاد بدزده قلب سادش و کسی نیاد تو زندگیش بشینه زیر سایش و بهش بگه دوسش داره خیلی بده زمونمون خدا سپردمش بهت مواظب عشقم بمون
-
زندگی
یکشنبه 27 آذر 1390 03:19
زندگی چیدن سیب است باید چید و رفت زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت زندگی رودیست جاری هر که آمد شادمان کوزهای پر کرد و رفت قاصدک این کولی خانه به دوش روزگار کوجه گردی های خود را زندگی نامید و رفت
-
آدمک
سهشنبه 22 آذر 1390 03:56
آدمک آخر دنیاست ، بخند آدمک مرگ همین جاست ، بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست ، بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست ، بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست ، بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست ، بخند راستی آنچه که به یادت دادیم پر زدن نیست که درجاست ، بخند...
-
غربت
دوشنبه 21 آذر 1390 06:27
شبی غمگین شبی بارونی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد به من می گفت تنهایی غریب است ببین با غربتش با من جه ها کرد تمام هستی ام بود و ندونست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد و او هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
-
تو را آزاد میخواهم
دوشنبه 9 اسفند 1389 20:08
آنقدر دوستت دارم که هر چه بخواهی همان را بخواهم اگر بروی شادم اگر بمانی شادتر تو را شادتر میخواهم با من یا بی من بی من اما شادتر اگر باشی کمی فقط کمی ناشادم و این همان عشق است عشق همین تفاوت است همین تفاوت که به مویی بسته است و چه بهتر که به موی تو بسته باشد خواستن تو تنها یک مرز دارد و آن نخواستن توست و فقط یک مرز...
-
دلتنگی
شنبه 30 بهمن 1389 01:37
من و تو دو خط موازی بودیم... هر چقدر بیشتر پیش رفتیم به هم نرسیدیم.... آخر روزی تصمیم گرفتم بشکنم تا به تو برسم، پس شکستم..!!! هر چقدر پیش رفتم باز به تو نرسیدم، آخر روزی فهمیدم تو نیز شکسته بودی برای دیگری..... به یاد آرزوهایم سکوتی می کنم بالاتر از فریاد...
-
قلب یخی
شنبه 30 بهمن 1389 01:34
دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم تو این بارون تنهایی دارم میرم خداحافظ شده این قصه تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم دیگه دیره دارم میرم چقد این لحظه ها سخته جدایی از تو کابوسه شبیه مرگ بی وقته دارم تو ساحل...
-
از الفبای زندگی چه می دانیم؟
چهارشنبه 20 بهمن 1389 00:02
از اشتیاقی که برای رسیدن به نهایت آرزوها داریم و بر اساس آن تلاش بی وقفه ای را در مسیر پرفرازو نشیب زندگی بکار می بندیم تا آن را دریابیم. دانسته های خود را از الفبای زندگی بنویسیم تا به خاطرمان باشد که عمری را صرف چه می کنیم ... الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم پ: پویایی برای...
-
کاش می دانستی ...
سهشنبه 12 بهمن 1389 04:16
کاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟ که چنین گاه به گاه میسرانی بر چشم .... غزل داغ نگاه ! می سرایی از لب.....شعر مستانه آه راز زیبایی مژگان سیاه در همین قطره لغزنده غم ....پنهان است ! و سرودن از تو با صراحت ! بی ترس ! .... باز هم کتمان است ! کاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟ رنج اندوه کدامین خواهش نقش لبخند لبت را...
-
سرنوشت
دوشنبه 4 بهمن 1389 05:15
آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم...
-
یار دبستانی من ...
شنبه 25 دی 1389 01:27
فکر کنم همه ما از این آهنگ خاطره داریم حالا هر کس یه جوری من که واقعا این آهنگ از ته دل دوست دارم . لطف کنید نظرتونو در مورد آهنگ بنویسید. لینکشم پایین گذاشتم. یار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما دشت بی...
-
بی تو مهتاب شبی...
چهارشنبه 8 دی 1389 00:00
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه ی جانم، گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من...
-
گفتگو با خدا
سهشنبه 7 دی 1389 22:20
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم ؛ خدا پرسید : پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؛ من در پاسخ گفتم « اگر وقت دارید » خدا خندید : وقت من بی نهایت است ... پرسیدم : چه چیز بشر تورا سخت متعجب می سازد ؛ خدا پاسخ داد : کودکیشان اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدت ها آرزو...
-
انتظار
شنبه 1 آبان 1389 15:35
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است؟ نکند دل دیگری او را سیر کرده است! خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است. تنها دقایقی چند تأخیر کرده است ... گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است... خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است. گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت: خوابی سالها دیر کرده است....
-
داستان عشق و زمان
چهارشنبه 20 مرداد 1389 02:03
روزی روزگاری در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می کردند غم , شادی , غرور , ثروت , عشق و ... . روزی خبر رسید که قرار است تمام جزیره به زیر آب برود ؛ پس تمام اهل جزیره قایقهای خود را مرمت کردند تا راهی شوند . اما عشق راضی به ترک جزیره نشد ! چرا که او عاشق جزیره بود ! آن لحظه فرار رسید و تمام جزیره به زیر آب رفت ! عشق...
-
غریب آشنای من
چهارشنبه 26 اسفند 1388 02:11
تمام لحظه های من پـــــــر است از صــــــــــدای تو صدای خنده های تو صدای گریه های من بله!تو ای که هنوز هم نمی شناسمت ولی......... به من بگو نشسته ای هنوز در هوای من پس از تو حس این غزل چقدر حس مبهمی است تمام وزن شعر شد به وزن های های من تمام عمر یک نفــــــــس دویده ام به پــــــای تو می رسم به پای تو نمی رسی به پای...
-
استاد شهریار
چهارشنبه 7 بهمن 1388 02:23
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل می خورم و چشم نظر بازم جام جرمم اینست که صاحبدل و صاحب نظرم من که با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که...
-
جای پای خدا
شنبه 3 بهمن 1388 23:55
خوابی دیدم خواب دیدم در ساحل با خدا قدم می زنم بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد در صحنه دو جفت پا روی شن دیدم یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است این...